آنکه رزق مقسومش ضایع و تباه گردد. تنگ روزی: می ده که من حرام روزی خونابه خورم کدام روزی. نظامی (الحاقی). ، آنکه از حرام اعاشه کند. آنکه از حرام هزینه کند
آنکه رزق مقسومش ضایع و تباه گردد. تنگ روزی: می ده که من حرام روزی خونابه خورم کدام روزی. نظامی (الحاقی). ، آنکه از حرام اعاشه کند. آنکه از حرام هزینه کند
ممنوع بودن. محظور بودن. محرم بودن. منهی عنه بودن: راست خواهی نظر حرام بود برچنین روی و باز بر دگری. سعدی. بر آنکس بود زندگانی حرام که او را نماند پس از مرگ نام. امیرخسرو. - حرامش باد، بر او گوارا مباد (نفرین است) : اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد که از صفای درون با یکی نظر دارد. سعدی. نظر بروی تو انداختن حرامش باد که جز تو در همه عالم کسی دگر دارد. سعدی
ممنوع بودن. محظور بودن. محرم بودن. منهی عنه بودن: راست خواهی نظر حرام بود برچنین روی و باز بر دگری. سعدی. بر آنکس بود زندگانی حرام که او را نماند پس از مرگ نام. امیرخسرو. - حرامش باد، بر او گوارا مباد (نفرین است) : اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد که از صفای درون با یکی نظر دارد. سعدی. نظر بروی تو انداختن حرامش باد که جز تو در همه عالم کسی دگر دارد. سعدی
نام ناحیتی است به چغانیان، و وشجرد از اعمال آن است: ابوریحان بیرونی در وصف جمست گوید: و در آن معدنی پیدا شد در وشجرد از حدود چغانیان در ناحیه یی که به رام رود شهرت داشت، (الجماهر فی معرفه الجواهر ص 194)
نام ناحیتی است به چغانیان، و وشجرد از اعمال آن است: ابوریحان بیرونی در وصف جَمَست گوید: و در آن معدنی پیدا شد در وشجرد از حدود چغانیان در ناحیه یی که به رام رود شهرت داشت، (الجماهر فی معرفه الجواهر ص 194)